آن روز که این نامه را می‌ خوانی


آن روز که این نامه را می خوانی

از اواخر دی‌ماه ۱۴۰۲، تمام رفتارهایت را زیرنظر داشتم. می‌دانستم چیزی از درون باعث آشفتگی‌ات می‌شد اما غرورت اجازه نمی‌داد در موردش روراست باشی. حتی با خودت! از دور تمام رفتارهایت را زیر نظر داشتم. می‌دانستم با آن همه آشفتگی، سر از کتابخانه در می‌آوری. البته اگر دست‌وبالت باز می‌بود حتمن سری به کتاب‌فروشی می‌زدی. نمی‌خواهم خاطره آن روزها را در ذهنت تداعی کنم. فقط می‌خواستم بگویم در تمام لحظه‌ها حواسم به مشغله‌هایت بود.

تصویر آن زهرایی که با خودش مدام برنامه می‌ریخت و می‌خواست به تک‌تک بندهایش عمل کند، از ذهنم بیرون نمی‌رود. گاهی به خودم می‌گویم چه بر سر آن زهرا آمد که مدت‌ها سراغی از دفتر برنامه‌ریزی‌اش نگرفت. البته طبیعی است. هر انسانی برای مدتی بی‌حوصله، کم‌صبر و کم‌حرف می‌شود. تو خوب بلد بودی چگونه از این حال خارج شوی. یکی از ویژگی‌های بارزت پذیرش بود. تو در هر شرایطی به پذیرش می‌رسیدی و پس از آن مسیرت را ادامه می‌‌دادی. من به تو افتخار می‌کنم.

حالا که داری نامه‌ام را می‌خوانی، احتمالن به بسیاری از موارد لیست آرزوهایت رسیده‌ای. مثلن فکر می‌کنم کاری که می‌خواستی را شروع کردی و حالا در مرحله نسبتن خوبی قرار دارد. دوست دارم وقتی نامه را می‌خوانی بگویی:« وای آره دیدی دختر؟ دیدی تونستم؟ دیدی بالاخره رسیدم؟»

الان که برای نامه می‌نویسم، تمام بدنم به لطف ورزش درد می‌کند. دوست دارم زمان خواندن نامه تو هم این حس را داشته باشی. این یعنی بیش از دو سال می‌شودکه ورزش حرفه‌ای را ترک نکرده‌ای و آن‌وقت است که به تو می‌بالم. یا منتظرم که در جواب نامه‌ام بنویسی کلاس سه‌تار را همچنان ادامه می‌دهی و حداقل روزی یکی دوساعت تمرین می‌کنی. برایم لذت‌بخش است شنیدن از موفقیت‌ها و استمرارت. چرا که تو، خودِ منی. زهرایی یک سال پس از نوشتن این نامه.

آن روز که این نامه را می‌خوانی، دلم می‌خواهد با چیزی که هنگام نوشتنش هستم، متفاوت باشی. آن‌قدر رشد کرده باشی که انگشتان به دهان بگیرم و برایت ایستاده کف بزنم.

دوست‌دار تو

زهرا ناظریه

۱ بهمن‌ماه ۱۴۰۲


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *