دوستی دارم که هر روز زنگ میزند. زنگ هم نزند پیامهای طولانی میفرستد. آن هم پیامهای صوتی حداقل ۵ دقیقهای. از در و دیوار صحبت میکند. بیشتر در مورد چالشها و دغدغههایش میگوید. گاهی از من مشورت میخواهد، گاهی میخواهد یکطرفه به قاضی بروم و بگویم حق با توست. توان نه شنیدن ندارد. زبانم لال اگر بگویم حق با طرف دیگر ماجراست تکه بزرگهام گوشم است. اگر قاتل هم باشد انتظار دارد قاضی مقتول را مجازات کند. از حق نگذریم، گاهی شنونده خوبی است اما در نهایت با گفتن یک جمله طرف مقابل را با خاک یکسان میکند.
تازگیها، فهرست دغدغههایش طولانیتر شده و انتظار دارد از صبح تا شب، تلفن همراه در دستم باشد و به پیامهایش پاسخ دهم. چند روز پیش، تلفن همراهم زنگ خورد. بهخاطر مصاحبههای کاری متعدد تماسهای ناشناس را تندتند پاسخ میدادم. شماره ذخیره نشده بود، اما برای آشنا بود. خط رایتلی که ماهها قبل با آن تماس گرفته بودند. صدایم را صاف کردم و پاسخ دادم. دوستم بود. گفت بدبخت شده است. دلیلش را بعد از چند نفس عمیق برایم توضیح داد. مسئلهاش مقداری خصوصی بود؛ نمیتوانم برای شما شرح دهم. اما به نظرم چندان بزرگ و حلنشدنی نبود.
میشد با صحبت با خانواده همهچی را حل و فصل کرد. نپذیرفت. گفت:« برو بابا. تو هم فکر کردی همه چی با حرف حل میشه؟ اینا خودخواهن. اینا منو نمیبینن. اینا چی براشون مهمه؟» منظورش به خانوادهاش بود. صبر کردم تا صحبتهایش تمام شود. انتهای صحبتهایش گفت:« راستش تنها کسی که میتونستم بهش زنگ بزنم تو بودی. فقط تویی که من رو کامل درک میکنی و قضاوتم نمیکنی. اصلن کاش میشد ما با خونه بگیریم و مستقل زندگی کنیم». چشمهایم چهارتا شد. در من چه دیده بود که انتظار داشت علاوهبر فضای مجازی، در دنیای واقعی هم شنونده حرفهایش باشم؟
در ادامه صحبتهایش گفت:« دوست برای زمانیه که حالت بد بود زنگ بزنی بهش، بهت گوش بده. بعدشم که همه توی حال خوب کنارتن». از اینکه احساس تنهایی کند، حال خوبی نداشتم. همراهش بودم. حرفهایش را میشنیدم اما سعی راهنماییاش نکنم. چون آب در هاون کوبیدن بود.
برای انیکه به کارهایم برسم و دل دوستم نشکند، به او گفتم:« من این روزا خیلی کار دارم. اگه پیام دادی و دیر دیدم، در جریان باش». این مدت که پیامهاش را دیرتر میبینم حال بهتری دارم. انگار کوهی از انرژیهای منفی از من دور شدهاند. راستش این دوستم، باعث شد بیشتر با مشاورم ارتباط بگیرم. از مشاور درباره این نوع دوستی سوال پرسیدم و گفت:« این فاصله گرفتن، بهترن کاری بود که میتونستی در حف خودت بکنی. نباید به آدمها اجازه بدی آرامشت رو بگیرن. بهعلاوه اینکه تو روانشناس یا تراپیستشون نیستی. لطفن هوای خودت رو بیشتر داشته باش!»
4 پاسخ به “دوستی به چه قیمت؟”
بعضیا انتظاراتشون خیلی زیاده و دلشون میخواد همیشه در دسترس باشی و این خیلی آسیب زنندهست.
کار خوبی کردی. باید فاصله رو با این افراد حفظ کرد و بهشون اصلن رو نداد وگرنه کل روزت پر از غم و انرژی منفی میشه.
دقیقن زهرا جان. واقعن همینطوری شده بودم. هربار که پیام میداد میگفتم خب راهنمایی نیاز داره. بعد که حرف میزدیم من رو هم اذیت میکرد😢
زهرا واقعن کار خوبی کردی چون ممکن بود خودت اسیب ببینی.
هنیشه یادت باشه که خودت مهمتری
مرسی لیلا. الان خیلی آرومم. میوتش کردم و تا حد ممکن پیامهاش رو نمیبینم
خیلی اذیت میشدم
یادمه یه بار دو سه ماه باهاش قهر بودم بخاطر این که بددهنی میکرد و فحشهای خیلی بدی میداد.