دبستانی بودم و تشنه گرفتن نمره بیست. شاگرد اول کلاسمان بودم و کسی پیدا نمیشد که در هیچ درسی نمرهای بیشتر از من بگیرد. به خودم افتخار میکردم. به اول بودن و نمرههای آنچنانیام. اگر کسی نوزده و هفتاد و پنج میگرفت ترس به جانم میافتاد و بعد به خود میگفتم:« بیست و پنج صدم کمتره بابا».
به راهنمایی که رسیدم دیگر نمره برایم مهم نبود. درگیر وابستگیهای عاطفی به دوست جدیدم شده بودم. نمیخواستم آنقدر درس بخوانم که از دوستهایم غافل شوم. آن زمان شاگرد اول بودن که هیج، قید شاگرد دهم و یازدهم را هم زدم. در کارهای مختلف کلاسی، مثل ساخت روزنامهدیواری و انجام تحقیقهای مختلف شده بودم. عین خیالم نبود که دیگر از نمره بیست و اولین نفر بودن خبری نیست. اما هر بار به بهار که میرسیدیم اعداد تقویم جلوی چشمم رژه میرفتند. تنها عددی که آن روزها برایم مهم بود، تاریخ تولدم بود. مهم بود که از عزیزترین افراد زندگیام تبریک بشنوم، مهم بود که چقدر هدیه برایم میآورند و چه کسانی به یادم هستند.
در دوران دبیرستان هم به نمرهها دقت نمیکردم. تنها اعداد مهم برایم تعداد روزهای باقی مانده تا کنکور بود. امان از این غول بیشاخ و دم که نوجوانی ما حرامش شد. در کنار اعداد رقمها هم برایم مهم شده بودند. مبلغ کلاس فوق برنامه، شهریه مدرسه و هزینه کتابهای مختلف که تلاش میکردم به باری اضافه بر دوش خانواده تبدیل نشوند. زمان اعلام نتایج کنکور، دوباره به حالت بیحسی نسبت به اعداد باز گشته بودم. اصلا برایم رتبه کنکور تعداد رقمهایش مهم نبود. فقط میخواستم هرطور شده وارد دانشگاه شوم.
زندگی دانشجویی، آن هم در شهری دور از خانواده، بیشتر از قبل باعث وابستگیام به اعداد شد. اجاره خانه، هزینههای رفت و آمد، هزینه خوراک و پوشاک و … همه از من آدم دقیقی ساختند. آنقدر با تاکسیهای زردرنگ به دانشگاه رفته بودم که پلاک همهشان را کامل میشناختم و حفظ بودم. حتی پلاک همکلاسیها و استادهایم را نیز از بر بودم.
حالا در آستانه ۲۶ سالگی، آنقدر به این چندین سال زندگی فکر میکنم که اعداد دوباره در ذهنم رژه میروند. ۲۵ سال زندگی، فلان مقدار دستاورد، فلان مقدار درآمد و … . همه زندگیام به اعداد وابسته است. راستش را بخواهید از بالا رفتن سن و نداشتن دستاورد میترسم. برای همین به اعداد توجه بیشتری دارم. شاید بعدها دوباره از اهمیت اعداد بنویسم. مثلا تعداد محتواهایی که در یک سال نوشتهام، یا تعداد کارآموزانی که دارم یا حتی تعداد دفعاتی که اضطراب بالا رفتن سن به ذهنم هجوم آورده است.
2 پاسخ به “که اعداد مهم اند”
واقعا اعداد مهماند ولی تا زمانی که به اعداد توجه کنی نمیتونی احساس خوشحالی رو تجربه کنی. وقتی تمرکزت رو از روی ارقام و اعداد برداری احساس بهتری پیدا میکنی
دقیقا لیلا. درگیر اعداد بودن مثل یه بازی بیانتهاست. هی غرقش میشی هی تهش هیچی نیست.