آدمی زاد به چه می اندیشد؟


عادت دارم عصرها قبل از ساعت ۶ ورزشم را تمام کنم. شلوغی‌های باشگاه آزارم می‌دهد. مدام باید دنبال وسیله‌های مختلف بگردم یا از برخی از تمرین‌ها صرف نظر کنم. شنبه، آن‌‌قدر حجم تمرین‌هایم زیاد بود که مجبور بودم تا ساعت ۷ عصر باشگاه باشم. همزمان با کلاس فیتنس ورزش من هم تمام شد. با مربی‌ام صحبت می‌کردم که یکی از بچه‌های فیتنس سراغش آمد و گفت:« محبوبه منو شناختی؟» مربی‌مان به فکر فرو رفت. اما خانم دندان لمینت شده را به جا نیاورد. خانم لبخندی زد و شروع به معرفی خودش کرد. گفت که چون بینی عمل کرده و دندان لمینت کرده و ابروهایش را میکروبلید کرده و چه‌وچه خیلی‌ها او را به جا نمی‌آورند. بعد هم رفت پیش دوستانش تا در مورد دکتر ویژه بوتاکس صحبت کنند.

همان خانمی که چند روز قبل پول نداشت و برای شهریه باشگاه با مدیر چانه می‌زد، بادی به غبغب انداخته بود و از عمل زیبایی‌اش تعریف می‌کرد. مبلغ هنگفتی برای زاویه‌دادن به صورتش پرداخت کرده بود. باخود فکر می‌کردم:« چجوریه که پول شهریه باشگاه رو نداشتی بدی ولی می‌گی این‌قدر هزینه کردم؟!» دوست نداشتم کسی را قضاوت کنم. قبل از این‌که صحبت‌هایشان تمام شود سالن را ترک کردم.

همان شب، در اینستاگرام مشغول دیدن محتواهای دوستانم بودم که چشمم به استوری یکی از دوستان دورم افتاد. بینی‌اش را عمل کرده بود. یادم می‌آید وقتی صحبت می‌کرد به دلیل کج‌بودن دندان‌هایش زبانش می‌گرفت. هر بار که ویدئویی منتشر می‌کرد با خود می‌گفتم کاش قبل از این‌که دیر شود به فکر دندان‌هایش بیفتد. مدت‌ها منتظر بودم او را با ارتودنسی ببینم که بخشی از پیام‌هایش نوشت نوبت لمینت گرفته است. از حرف‌هایش برداشت کردم زیبایی برایش اولویت بیشتری دارد.

حتی سفر شمال‌مان هم خالی از دغدغه‌های مربوط به هزینه‌های پزشکی یا زیبایی نبود. هنوز ناهارمان تمام نشده بود که علی، پسر خاله‌ام، دستش را روی صورتش گذاشت و از سفره بلند شد. دندانش درد گرفته بود و حتی با قرص‌های مسکن آرام نمی‌شد. دندان‌دردش بهانه‌ای شد تا در مورد دندان‌پزشکی و پروسه‌اش صحبت کنیم. علی گفت:«می‌گن یه عصب‌کشی سه میلیون در میاد.چه خبره بابا؟» به چشمانش نگاهی کردم وگفتم:« این که دندونه و برای سلامتی واجب. ولی تو رفتی ترکیه چقدر هزینه کردی؟» جوابی نداد. شاید حرفم برایش سنگین بود. چند لحظه بعد گفت:« راست می‌گی. فردا می‌رم از دندونم عکس می‌گیرم».

حالا که اتفاق‌های این چند روز را مرور می‌کنم به آدم‌هایی فکر می‌کنم که از نان شب‌شان می‌زنند تا هزینه‌های هنگفت عمل‌های زیبایی را بپردازند، به پسری فکر می‌کنم که شب‌ها از دندان‌درد نمی‌خوابد اما هزینه دندان‌پزشکی از نظرش هزینه گزافی است و پرداخت هزینه برای سفر ترکیه‌ ارزش بیشتری دارد. هزاران موضوع در ذهنم چرخ می‌خورد و از خود می‌پرسم: آدمی‌زاد به چه می‌اندیشد؟


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *