می شود برای واژه ها دلتنگ بود



تصمیم داشتم سالی پر از نوشتن را آغاز کنم. فکر می‌کردم ساعت‌ها می‌نویسم و با واژه‌های جدید آشنا و غرق در دنیای کلمه‌‌ها می‌شوم. زهی خیال باطل. هزار و یک عامل مختلف دست به دست هم دادند تا من را از مسیر نوشتن دور کنند. از انجام دادن پروژه‌های مختلف گرفته تا مبتلا شدن به ویروسی بدتر از کرونا. دور شدن از دنیای کلمه‌ها آن هم برای منی که روزانه مطلبی در یکی از شبکه‌های اجتماعی یا وب‌سایتم منتشر می‌کردم سمی بس مهلک بود. خدا را شکر با آن همه دغدغه و مشغله از غافله کتاب‌خوانان عقب نیفتادم. روزهای پر از سرفه و تب و لرز را با مطالعه سپری می‌کردم. در مخیله‌ام نمی‌ام گنجید که تعطیلات نوروز را بدون نوشتن بگذارنم. چه می‌شود کرد. باید این اتفاق هم می‌افتاد تا درسش را بگیرم و بگذرد.
۱۷ فروردین بود که حسی عجیب به قلب و ذهنم هجوم آورد. مثل مرغ سَرکَنده لابه‌لای کتاب‌ها دنبال واژه‌ای جدید می‌گشتم. دلتنگ نوشتن شده بودم. نمی‌دانستم باید درباره چه موضوعی بنویسم. هر چه که بود می‌خواستم فقط بنویسم. سراغ سررسیدی که پدر برای سال نو به من هدیه داده بود رفتم. دفتر را باز کردم و شروع به نوشتن کردن کردم. از دلتنگی برای کلمه‌ها نوشتم، از احساسات پاکی که شب‌های قدر پشت سر گذاشته بودم. می‌نوشتم و اشک از گونه‌ام جاری می‌شد. می‌نوشتم و لبخندی به پهنای صورت می‌زدم. آخر هر جمله با خود تکرار می‌کردم :«چی می‌تونست از نوشتن بهتر باشه؟ چی می‌تونست این همه حس خوب بهم بده؟». جوابی نداشتم که به خود بدهم.
اگر به من بود و رسانه‌ای پر بیننده می‌داشتم، جار می‌زدم:« آهای مردم! قدر نوشتن رو بدونین. زیاد بنویسین. مستمر بنویسین. نذارین دلتنگ واژه‌ها بشین و غمش شما رو از پا در بیاره».


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *