ناامیدی، سمّ مهلک


از زمانی که از محل کار قبلی‌ام خداحافظی کردم تا پیدا کرد محل کار جدید دو سه ماهی طول کشید. در این مدت بارها رزومه فرستادم، با افراد مختلف صحبت کردم. اما نمی‌شد که نمی‌شد. انگار بخت یافتن شغل جدید را با چسب دوقلو بسته بودند. بعضی روزها حتی دلم نمی‌خواست ایمیل‌هایم را نگاه کنم و به خودم می‌گفتم:« نشد دیگه، نمی‌شه. یه مدت استراحت کن». یکی دو روزی استراحت می‌کردم و دوباره آش همان بود و کاسه همان. دوستانم در جریان تلاش‌های من برای یافتن شغل جدید بودند. بعضی‌هایشان برای بهبود رزومه‌ام نظر می‌دادند و بعضی‌هایشان رزومه‌ام را برای آشنایان‌شان می‌فرستادند.

اوایل مرداد، در یکی از گروه‌هایی که بودم، پیامی توجهم را جلب کرد:« دوستان سلام. ما یک استارتاپ هستیم و به یک منتور محتوا نیاز داریم». پیام دادم و رزومه را ارسال کردم. در نهایت ناباوری به مصاحبه دعوت شدم و همان روز استخدام شدم. یادم می‌آید در طول آن چند ماهی که دنبال کار می‌گشتم، خسته می‌شدم اما ناامید نه. مدام با خودم آیه:« إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرًا» را تکرار می‌کردم. شنیده بودم ناامیدی از نشانه‌های کفر است. و همین صبورترم می‌کردم.

این روزها با دوستانم که صحبت می‌کنم ناامیدی در حرف‌هایشان موج می‌زند. به قدری در دنیای ناامیدی غرق شده‌اند که کمکی از دستم برنمی‌آید. گاهی حتی حرف از مرگ و نبودن می‌زنند. نمی‌دانم حجم ناامیدی چقدر است که انسان‌ها چننی دل‌مرده می‌شوند. دوست داشتم به دوستان ناامیدم کمک کنم. برای همین باز هم دست به دامن جستجو در کتاب‌ها و اینترنت شدم. اگر خدایی ناکرده احساس ناامیدی بر شما غلبه کرده یا دوستی دارید که ناامیدی در وجودش رخنه کرده موارد زیر شاید کارساز باشد:

  • مغز ممکن است دروغ بگوید: ممکن است مغز همه‌چیز را چند برابر بدتر از واقعیت جلوه دهد. ممکناست مدام بگوید نمی‌توانید فلان کار را انجام دهید یا شرایط هرگز بهتر نمی‌شود. حتی ممکن است با خود بگویید:« همه راه‌ها رو رفتم. دیگه جواب نمی‌ده. خسته‌ شدم». اما در این حالت هم هنوز راه‌های نرفته بسیاری دارید.
  • به ریشه ناامیدی‌تان فکر کنید: گاهی برای این که اتفاق بدی نیفتد نسبت به انجام کاری اقدام نمی‌کنیم. ترس از شکست یا ترس از نه شنیدن می‌تواند از جمله این موارد باشد. به این فکر کنید که اگر ناامید باشید چه مشکلی را حل خواهید کرد؟ هیچ.
  • به دستاوردهای خود در صورت امید داشتن فکر کنید: به این فکر کنید که اگر امید داشته باشید چه کار متفاوتی انجام می‌دهید؟ هیچ اشکالی ندارد اگر ادای انسا‌ن‌های امیدوار را در بیاورید. شاید اگر امیدوار بودید ورزش می‌کردید، به دیدار دوستانتان می‌رفتید یا کتابی می‌خواندید. همین کارها را انجام دهید. گاهی برای ایجاد یک حس ابتدا باید یک رفتار خاص داشت.
  • به حل مسئله فکر کنید: مدتی به مسئله‌ای که ذهنتان را درگیر کرده است فکر کنید. هر آن‌چه که به ذهنتان می‌رسد را یادداشت کنید. نیاز نیست ایده‌های خیلی باشند. گاهی هم نیاز است از محل کار یا تحصیل‌تان دور شوید.
  • با دوستان یا اعضای خانواده‌تان صحبت کنید: ممکن است دیگران مسئله را از زاویه‌های دیگری بررسی کنند یا راه‌حل‌های مناسبی ارائه‌ دهند.
  • برنامه بریزید: پس از نوشتن مسئله و روش‌های حل آن برای خود چند برنامه بنویسید. درصورتی‌که برنامه اول به هر دلیلی موفقیت‌آمیز نبود سراغ برنامه‌ بعدی‌تان بروید.
  • تحت هر شرایط فعال باشید: به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل؛ استاد سخن، سعدی
  • از روان‌شناس کمک بگیرید: اگر ناامیدی‌تان طولانی شده است و راه‌های فوق جواب نمی‌دهد از یک مشاور کمک بگیرید.

من همیشه قدمی برمی‌دارم. همین که احساس کنم می‌توانم کاری هرچند کوچک انجام دهم، برای امیدوار شدنم کافی‌ است.


3 پاسخ به “ناامیدی، سمّ مهلک”

  1. درستشم همینه زهرا باید همیشه یه قدم برداری و مهم نیست که اون قدم الان به‌ظاهر خیلی ناچیزه، شاید فقط همین حرکت کوچولو بتونه نتایج بزرگی رو رقم بزنه. یه قلوه‌سنگ درشتو درنظر بگیر که راه یه نهرو بند آورده. حالا برای اینکه دوباره آب جاری بشه چی‌کار باید کرد؟ باید بریم یه سری تجهیزات عجیب‌غریب بیاریم تا راه آب باز شه؟ باید کوه‌ها رو روی دوشمون جابه‌جا کنیم؟ نه فقط کافیه اون قلوه‌سنگو برداریم تا راه آب باز شه؛ به همین سادگی و راحتی. خیلی وقتا قدم‌ها کوچیک ما می‌تونه مثل برداشتن قلوه‌سنگ، نتیجه‌های فوق‌العاده‌ای رو رقم بزنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *