مقایسه، مانعی برای رشد فرزندان


عمه خانم معتقد است این روزها هیچ‌چیز شبیه قدیم نیست. مدام نوجوانی خودش را با نوجوانی دخترش مقایسه می‌کند. می‌گوید:« زمان ما این ماس‌ماسک‌ها (تلفن همراه) مد نشده بودن. مجبور بودیم توی خونه به پدر و مادرمون کمک کنیم». دلش پر است. از این که می‌بیند دخترکش یک گوشه نشسته و مدام در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد حرص می‌خورد. از آینده می‌ترسد. درحالی‌که سعی می‌کند آرام باشد می‌گوید:« اصلن همین سپهر (پسر دوستش) رو ببین. پدر و مادرش جدا شدن‌ها. ولی درس خونده. حالا پرستار می‌شه. به شغل دلخواهش می‌رسه. ولی بچه ما چی؟». چشم‌های دخترعمه‌ام ناخودآگاه پر از اشک می‌شود. از مقایسه شدن خسته شده است.

خودم را جای دخترک می‌گذارم. فکر نمی‌کنم کسی از مقایسه شدن خوشش بیاید. به این فکر می‌کنم که چقدر این مقایسه کردن‌ها آسیب‌زا است. متاسفانه پدر و مادر فکر می‌کنند مقایسه کردن می‌تواند باعث پیشرفت فرزندشان شود از آن دست حرف‌هایی است که از خاطر آدم نمی‌رود. مقایسه کردن بیش از این که حس تلاش را در انسان تقویت کند باعث احساس حقارت می‌شود و عزت‌تفس را از انسان می‌گیرد.

بگذارید ادامه بحث را با مثالی جدید پیش ببریم.

دوست دوران راهنمایی‌ام آن‌قدر از ری کتاب‌های خوش‌نویسی تمرین کرده بود که در ۱۲ سالگی به یکی خوش‌خط‌ترین انسان‌ها تبدیل شده بود.خط خیلی زیبایی داشت. تقریبن همه معلم‌ها و دانش‌آموزان حسرت خط زیبای او را می‌خوردند. یکی دو سال بعد به گفته پدر و مادرش که خط نان و آب نمی‌شود تمرین خوش‌نویسی را کنار گذاشت. از آن روزها به بعد فقط ساعت‌ها درس می‌خواند. زمان کنکور رتبه نسبتن خوبی کسب کرد. باز هم طبق گفته‌های پدر و مادرش که:« پسر داییت تهران رو انتخاب کرده تو هم باید دانشگاه‌های تهران رو فقط بزنی» انتخاب‌های نامناسبی برای رشته تحصیلی‌اش داشت. متاسفانه وقتی جواب انتخاب رشته آمد در یکی از دانشگاه‌های رده‌پایین قبول شده بود.

حالا دوستم پس از تمام شدن درسش تلاش می‌کند از شهرمان برود. می‌گوید جدا زندگی کردن نسبت به این مقایسه‌شدن‌ها می‌ارزد. او نسبت به هنر و استعدادی که داشت بی‌تفاوت شده است. راستش را بگویم چندان به آینده‌اش خوش‌بین نیستم. می‌نشیند روی تختش، اینستاگرامش را باز می‌کند و در صفحه‌های همکلاسی‌هایمان پرسه می‌زند. یکی طبق علاقه‌اش پیش‌رفته است و عکاس شده، دیگری شاعر شده و دو سه نفری هم دامپزشک شده‌اند.  خودش را با بقیه مقایسه می‌کند و حسرت می‌خورد.

چند روز پیش دوست حسرت‌خورده‌ام با من تماس گرفت. با صدایی گرفته گفت:« برات یه چیزی توی اینستا فرستادم برو ببین زود». در واقع دستور داد که اینستاگرامم را چک کنم. عکسی با زمینه زرد و سفید بود و رویش نوشته بود:« نمایشگاه نقاشی و خطاطی خانم مادام». یادم آمد مادام اسم مستعار یکی از همکلاسی‌هایمان بود. آن زمان هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد دختری با آن همه بازیگوشی و از هنر فراری به چنین جایگاهی برسد.

خودم را جای دوستم گذاشتم. اگر آن مقایسه‌ها نبود حالا او هم از زندگی‌اش راضی بود و شاید نمایشگاهی از هنرهایش برگزار می‌کرد.


2 پاسخ به “مقایسه، مانعی برای رشد فرزندان”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *