به بهانه معرفی کتاب مثل یک هنرمند بدزد


خرداد ماه همین امسال بود که پست امیرعلی حسینی در لینکدین توجهم را به خودش جلب کرد. از تیترهای متفاوت و قلم خلاقش لذت می‌بردم. با خودم می‌گفتم:« ببین یه ذره خلاقیت داری. نگاه کن به خودت. به خودت می‌گی نویسنده؟ عجب بابا عجب». در‌حالی‌که قوه سرزنشم روزبه‌روز تقویت می‌شد تصمیم گرفتم از خود امیرعلی راهنمایی بگیرم. میان گپ‌وگفت‌مان کتاب «مثل یک هنرمند بدزد» را معرفی کرد. همان روز کتاب را اینترنتی خریدم اماتا هفته گذشته سراغش نرفتم. بعد از مدت‌ها بالاخره مطالعه کتاب امروز تمام شد. با خواندن هر صفحه‌اش کلی حاشیه‌نویسی کردم و ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسید را در صفحه ابتدایی کتاب یادداشت کردم.

در صفحه ابتدایی کتاب، عبارت «خودت تجربه کن» مثل یک پند آدم را به خودش می‌آورد. نویسنده، آستین کلئون، معتقد است:« وقتی مردم به شما پند می‌دهند، در واقع در مورد گذشته و تجربیات خودشان صحبت می‌کنند». مصداق بارز این امر نوشته‌های من است که هر یک به نحوی ریشه در تجربیاتم دارند. مثل نوشته‌ام با عنوان ۵ راه برای ذلّه کردن کارمندان.

کتاب مثل هنرمند بدزد ده فصل کوتاه دارد. این فصل‌ها علاوه‌بر توضیح‌های نویسنده، تصاویری سیاه و سفید و پاراگراف‌هایی از سخنان بزرگان دارند. فصل‌های کتاب به‌ترتیب پشت جلد نوشته شده‌اند:

  • مثل یک هنرمند بدزد،
  • برای شروع کردن صبر نکنتا اول خودت را بشناسی،
  • کتابی را بنویس که خودت مشتاق خواندن آن هستی،
  • از دستانت استفاده کن،
  • پروژه‌های جانبی و سرگرمی‌ها مهم هستند،
  • راز: کار خوب انجام بده و آن را با دیگران به اشتراک بگذار،
  • جغرافیا دیگر محدودیت محسوب نمی‌شود،
  • آدم خوبی باش (دنیا یک شهر کوچک است)،
  • کسل‌کننده باش (این تنها راه پیش‌برد کارهاست)،
  • خلاقیت یعنی محدودیت.

در فصل دوم کتاب تیتر «آن‌قدر ادایش را در بیاور تا بتوانی انجامش دهی» از آن دسته جمله‌های ساده اما عمیق بود. بگذارید داستانی مربوط به همین موضوع برایتان تعریف کنم:

چند ماه قبل از این که ارتودنسی دندان‌هایم را شروع کنم با خودم قرار گذاشتم شرایط سختش را بپذیرم. شنیده بودم درد دارد و گاهی از این که چیز اضافه‌ای روی دندان‌های آدم باشد کلافه‌کننده است. صبح‌ها که بیدار می‌شدم پس از انجام برنامه روزانه‌ام جلوی آینه می‌ایستادم و تصور می‌کردم سیم‌ها روی دندان‌هایم قرار دارند. سعی می‌کردم با همان سیم فرضی لبخند بزنم و بتوانم وجود جسمی اضافه را تحمل کنم. شاید باورتان نشود. تلاش‌هایم نتیجه خیلی خوبی داشت. بعد از این‌که دکتر ارتودنسی را روی دندان‌هایم گذاشت احساس نمی‌کردم جسمی اضافه در دهانم است یا حتی موضوع غذا خوردن اذیت نمی‌شدم. بگذریم. از ادامه کتاب برایتان بگویم.

فصل ششم کتاب نیز محتوایی مشابه تجربیاتم دارد. می‌گوید کارهایت را با دیگران به اشتراک بگذار و دقیقن قضیه همین وب‌سایتی است که قدم‌رنجه فرموده‌اید و مشغول خواندن آن هستید. کُرسی سخنرانی را با سخنی از جیم جارموش به شما می‌سپارم:

« از هرجا که برایت الهام‌بخش است و باعث تقویت قوه تخیل تو می‌شود، بدزد. از فیلم‌های قدیمی لذت ببر. از فیلم‌های جدید، موسیقی، کتاب، نقاشی، عکس، شعر، رویاها، گفتگوهای اتفاقی، معماری، پل‌ها، تابلوهای خیابان‌، ابرها، برکه‌ها، نورها و سایه‌ها لذت ببر. فقط چیزهایی را برای سرقت انتخاب کن که مستقیمن با روح تو ارتباط برقرار می‌کنند. اگر این کار را انجام دهی، کار (و دزدی) تو قابل اعتماد و معتبر خواهد بود».


4 پاسخ به “به بهانه معرفی کتاب مثل یک هنرمند بدزد”

  1. ممنون از معرفی این کتاب زهرا جان.
    خیلی از موضوعات تکراری هستن اما تمایز زمانی ایجاد می‌شه که تجربیات خودمونو باهاش ترکیب کنیم و یک چیز تازه‌ای برای گفتن داشته باشیم👌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *