پدر، عشق و پسر


دو هفته‌ای می‌شد که توی انتخاب کتاب حساس‌تر شده بودم. هر روز سری به کتاب‌خونه‌م می‌زدم و از بین ۶۰جلد کتاب نخونده، یکی رو بر می‌داشتم، چند صفحه‌ای می‌خوندم و می‌گفتم:« ولش کن، باشه بعدن». دلم کتاب داستان یا روایت می‌خواست؛ اما نمی‌تونستم انتخاب درستی داشته باشم. انگار ذهنم موضوعی رو گم کرده بود، اما نمی‌دونست اون موضوع چیه. روحم نیاز به معننویت داشت و دنبال کتابی بودم که بتونه آرومم کنه.

نرم‌افزار طاقچه رو باز کردم و وارد قسمت کتاب‌های نشان‌شده شدم.کتابی نبود که توی اون حال و هوا به دلم بشینه. اینستاگرام رو باز کردم و رفتم سراغ قسمت پست‌های ذخیره شده. تک‌تک پست‌های معرفی کتاب رو باز کردم اما کتابی نبود که به دلم بشینه. شروع کردم به گشتن بین صفحه‌هایی که معرفی کتاب می‌ذارن. چشمم‌ خورد به پستی با این عنوان:«کتاب‌های مناسب این ایام». کتاب‌ها رو با دقت نگاه کردم. درباره امام حسین وفرزندان‌شون و محرم بود.

این بین عنوان «پدر، عشق و پسر» توجهم رو به خودش جلب کرد. رفتم سراغ طاقچه و کتاب رو خریدم. بعد از دو سه روز، دیشب کتاب رو باز کردم و شروع کردم به خوندنش. با خوندن هر خط از کتاب به خودم می‌گفتم:« دقیقن چیزیه که دنبالش بودم».کتاب از زبون اسب حضرت علی‌اکبر نقل شده بود. خط به خطش رو با چشم قلبم می‌خوندم. بخش‌هایی که حضرت علی‌اکبر رو توصیف می‌کرد توی ذهنم ترسیم می‌کردم. «مو نمی‌زد با آ« محمد ماه‌رو». صحنه‌های نبرد حضرت علی‌اکبر رو با جزئیات کامل توی ذهنم تصور می‌کردم. گاهی با خوندن بعضی از جمله‌ها اشک از گوشه چشمم جاری می‌شد.

توصیف رابطه پدر و پسر به‌قدری برام جذاب بود که چند بار از روش می‌خوندم و با رابطه خودم و پدرم مقایسه می‌کردم. « گاهی احساس می‌کردم که رابطه حسین با علی‌اکبر فقط رابطه یک پدر و پسر نیست، رابطه یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است، رابطه عاشق و معشوق است، رابطه دو انیس و هم‌دلِ جدایی‌ناپذیر است. احساس می‌کردم رابطه علی‌اکبر با حسین فقط رابطه یک پسر با پدر نیست، رابطه ماموم و امام است، رابطه مرید و مراد است، رابطه عاشق و معشوق است». به صحنه‌های شهادت حضرت علی‌اکبر که رسیدم هق‌هق‌ گریه‌هام اجازه نمی‌داد به صفحه گوشی نگاه کنم. گوشی رو می‌ذاشتم کنار، نفس عمیق می‌کشیدم و شروع می‌کردم به خوندن.

گرمای صحرای کربلا و تشنگی معصومین، توی ذهنم هک شده بود. تشنه بودم از خودم خجالت می‌کشیدم لب به آب بزنم. کتاب با فوت اسب حضرت به پایان رسید و من موندم و دختری ۲۵ ساله که انگار هنوز از محرم هیچ نمی‌دونه.

«دیدن یکی از این مناظر و مصائب کافی است که بیننده قالب تهی کند و چشم از هستی بپوشد».

۷ محرم ۱۴۴۵ هـ.ق


2 پاسخ به “پدر، عشق و پسر”

    • سپیده جان واقعن قسمت رو نمی‌شه کاریش کرد انگار😀 منم از خودت ممنونم که این نوشته رو خوندی😘

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *